نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کاش برگردی
«پرسیدم از بس گریه کردی چشمات قرمز شدن، چیزی شده؟ داری یه چیزی رو از من پنهان می‌کنی. بعد از اینکه کلی با خودش کلنجار رفت، آه بلندی کشید و گفت این چیزا که پنهون کردنی نیست ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۵۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۵

«بدون مقدمه گفت من می‌خوام زن بگیرم! تا این را گفت همان قُلپ آبی که سر کشیده بودم به گلوم پرید. چند لحظه‌ای نفسم بند اومد بالاخره با کلی سرفه و در حالی که ذکریا داشت پشتم را ماساژ می‌داد زبانم به کار افتاد و پرسیدم زن؟ حرف‌های خنده‌دار نزن ذکریا! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۳۰۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۷

در قسمتی از کتاب « کاش برگردی » که زندگی‌نامه شهید مدافع حرم «زکریا شیری» به روایت مادر است، می‌خوانید: «وارد پارکینگ که شدم دستم را گرفت و گفت: تو که این همه به لباس من افتخار می‌کنی دعا کن من شهید بشم. افتخار واقعی توی لباس شهادته. ناخودآگاه اشکم جاری شد. سقلمه‌ای به پهلویش زدم و گفتم: جواب خوشحالی من این حرفا بود ذکریا؟ ...»
کد خبر: ۵۳۹۷۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۰۶

نوید شاهد - «وقتی ذکریا دید حریف خواهر بزرگ‌ترش نمی‌شود، رفت سراغ زینب. وسط سریال و تماشای تلویزیون بازی‌اش گرفته بود. مدام سر به سرش می‌گذاشت و دستش را جلوی چشم‌های زینب می‌گرفت ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "ذکریا شیری" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۸۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۲

کتاب « کاش برگردی » روایتی از خاطرات مادر شهید مدافع حرم ذکریا شیری رونمایی شد.
کد خبر: ۴۷۹۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۴

محمدرسول ملاحسنی از انتشار کتاب « کاش برگردی »، روایت داستانی از زندگی شهید زکریا شیری در آینده نزدیک خبر داد. این اثر براساس خاطرات مادر شهید نوشته شده است.
کد خبر: ۴۵۹۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۸